فرجام

شعر، ترانه و فکرهای مکتوب

خسته بود

leave a comment »

نسلی اسیر سایه و فانوس خسته بود
شب ساز مرگ می‌زد و ناقوس خسته بود

ویلای دوردست سفرهای کودکی
مخروبه بود و جاده‌ی چالوس خسته بود

پایان ماه‌های قرنطینه‌های سخت
دنیا به گل نشسته و ویروس خسته بود

این باور عمیق به عشق و برابری
در شهر پر تعصب سالوس خسته بود

سهراب نوجوان وسط مرگ و زندگی
از خشم کور و کینه‌ی کاووس خسته بود

ققنوس جنگجوی سبک‌بال بی‌شکست
از زندگی در این تن محبوس خسته بود

بعد از هزار قصه‌ی برخاستن ز مرگ
خاکسترش به باد رفته و ققنوس خسته بود

سیزده اردیبهشت هزار و چهارصد و دو

Written by فرجام

مِی 5, 2023 در 11:06 ق.ظ.

نوشته شده در ترانه ها

Tagged with

بیان دیدگاه