فرجام

شعر، ترانه و فکرهای مکتوب

بنشینم و صبر پیش گیرم

with 2 comments

هفت ماه است که اینجا خاک می خورد. هفت ماهی که سخت‌ترین توفان بر من گذشت. مدتی یادم رفته بود این‌جا را. مدتی دلم نمی‌رفت به نوشتن. مدتی عقلم گفت ننویس و صبر کن و مدتی دستم کوتاه شد از این‌جا.
من ۴۲ سال دارم الان. بیش از نیمی از این راه را شعر نوشته‌ام و تا امروز کسی به غیر از شوخی از من نشنیده بگویم که شاعرم. شعر، منظورم غزل است دقیقاٌ، مجبور و محدودت می‌کند. انگار باید در فضایی بسته و کم، بی اجازه برای کم و بیش بودن معجزه کنی. باید صبور باشی و واژه‌ها برایت حکم کیمیا پیدا کنند. من امروز جرات می‌کنم بگویم که شاعرم و ویژه‌ترین گفتنی‌هایم را فقط در شعرهایم می‌گویم و مثل شعرهایم زندگی می‌کنم و سربلندم از این که شدم. و شرمی ندارم از آن‌چه بودم. راستی بگذارید بگویم من که بودم:

مردی پر از ایمان که من بودم
آن کودک شیطان که من بودم

غم در گلویم خشم می‌سایید
پشت لبی خندان که من بودم

آتشفشانی بغض در سینه
در عصر یخ‌بندان که من بودم

بودم زمین‌گیر هوای خود
یک آسمان زندان که من بودم

دور از هوای پاکِ دنیا شهر
آلوده‌ی تهران که من بودم

در اوج نفرت عاشقت باشند
این درد بی‌درمان که من بودم

پای وفا من آبرو دادم
ننگ وفاداران که من بودم

بین هزار انسان بی‌فرجام
فرجامِ یک انسان که من بودم

راستی من نوشته‌هایم را در تلگرام هم منتشر می‌کنم. علیرغم بی‌قوارگی‌هایی که قبول دارم دارد

telegram.me/farjamc

Written by فرجام

فوریه 8, 2016 در 12:14 ق.ظ.

نوشته شده در ترانه ها

2 پاسخ

Subscribe to comments with RSS.

  1. خوشحالم عمو كه دوباره آمدي .فقط بنويس .دلمان خيلي دلتنگت بود.برايت شادماني و سلامتي
    ارزو دارم

    فريدون فرخ

    فوریه 29, 2016 at 9:03 ق.ظ.


بیان دیدگاه