مرگِ میلاد
حالا تولدت، منم و شمع سوخته
تقویم روز آمدنت را فروخته
حالا نبودنت، نفس و ازدحام حبس
با قلب پاره پارهی بیهوده دوخته
—
حالا تولدت، قفسی بی تو ساخته
آن خاطرات خوب به تقدیر باخته
جایت که بودهای و به جانم نشسته بود
این خالیِ عمیق و دریغِ گداخته
—
حالا خیال و خاطرههای گریخته
باران و بادِ یادِ فراموش و ریخته
با مرگ رفتهای و عجب جای ماندهایم
ما زنده مردمان هنوزش نبیخته
سی و یکم تیر نود و شش
Advertisements
پاسخی بگذارید