من یوسف راه توام، افتاده به چاه توام، ارزان مفروشم
چند ماه پیش بود که این خبر را خواندم که دختر بانوی آواز ایران در بیمارستانی درگذشت. دخترش را نخواندم. یک شب به فکر رفتن مرضیه گذراندم تا فهمیدم چه خبر است. آن شب دیدم همه آن چه گذشت امروز را. آن شب فهمیدم مرضیه هم خواهد رفت روزی. روزی که امروز است. مرضیه به من فهماند فاصله ای که بین موهبت هنرمند بودن است تا زندگی یک هنرمند. این که گاهی هنر تو آن قدر هنر است که هیچ کس نمی تواند مخدوشش کند. حتی خودت. صدای مرضیه صدای چند نسل است. صدای یک عمر طولانی است. این روزها و این خاطرات می گذرد. تاریخ خواهد گفت صدای نابی بود که نیم قرن تپید و در آخر خواهد افزود در سالهای آخر گرایشی داشت خوب یا بد. مرضیه سری نوارهای فیروزه ای است در سالهای بد جنگ برای من. مرضیه صدای سوخته پدر است وقتی که هوس می کرد اوج بگیرد. مرضیه تمام فهم من از موسیقی است در سالهای دور و عزیز کودکی. مرضیه بوی جوی مولیان است. دیدی که رسوا شد دلم است. مینای شکسته است. سنگ خارا است. صورتگر نقاش چین است. مرضیه لذت صدای یگانه است. مرضیه پیروزی هنر است بر بازی کثیف سیاست. مرضیه چیرگی دل مردم است بر عقل سیاست بازان. من از بزرگداشت مرضیه شادم. از اشکی که به گونه ام می ریزد به یادش قلبم می زند. امیدوار می شوم به روزهای خوب و فیروزی استعداد بر زور.
اما می خواهم گله ای کنم. این گله کسی است که چند ترانه ای نوشته. چند ترانه ناکام و بی صاحب. ترانه تلفیق تلاش آهنگساز و ترانه سرا و خواننده و نوازنده است. ترانه حاصل تلاشی جمعی است و همین است که گاه به گاه به بار می نشیند و دیر به دیر ماندگار می شود. نمی دانم خواننده چگونه می تواند این محصول جمعی را مصادره کند گاهی. بیژن ترقی و روح الله خالقی و جواد معروفی و رهی معیری و عارف و شیدا و بسیار کسان نامی به نام مرضیه را به اوج بردند. چگونه راضی می شود این نام که همه این سرمایه را به کاسه گروه و دسته ای بریزد. جواب این همه نام و نشان و زحمت چه می شود؟ نکنیم این کار را با هنر. مرضیه عزیز ترانه. دوستت دارم. به یادت خواهم سپرد . با فرزندم زمزمه ات خواهم کرد و دلتنگت خواهم شد و به یادت همین را خواهم گفت
من، عاشقم و گنهکار
آیا همه شما بی گناهید؟
….
آیا همه شما سربراهید؟
نبودن مرضیه را به کسانی که دلتنگش می شوند تسلی می گویم. به دلم. به پدرم. به دوست ترین دوستم سارا. یادش همیشه. صدایش ماندگار
مرضیه که نمی میرد نازنین
که تنها صداست که می ماند
من هم نه سربراهم و نه بی گناه
نق نقویی بیش نیستم
نق نقو
اکتبر 14, 2010 at 3:39 ق.ظ.
ممنون. خیلی دلگیر بود و در عین حال لحن کلامت دلگیر بود.
روحش شاد
نسرینk
اکتبر 14, 2010 at 4:44 ب.ظ.
اگرچه تنها صداست که می ماند .. ولی حالم از مریم رجوی و دار و دسته اش به هم می خوره .. اونا هم اندازه اینا جنایتکارند
مهتا
اکتبر 14, 2010 at 5:45 ب.ظ.
آنچه شما «بازی کثیف سیاست» میخوانیدش،بخشی از زندگی یا مرگ تدریجی همهی ما است.شاید همین نگاه سانتیمانتال به سیاست باشد که خوانندهی محبوبی را به سمت یک واکنش کور میکشاند.سیاست را دودستی تحویل «عقل سیاستبازان» دادهایم که امروز زن ایرانی خوانندهی در غربت میمیرد.
علیرضا
اکتبر 14, 2010 at 10:08 ب.ظ.
علیرضای عزیز. این بحث می دانی مزه دهن دیروز امروز دنیای مجازی است. من نظر خودم را می گویم با احترام به نظر غیر. گمان نکنم حرکت مرضیه سودی برای خودش یا جامعه اش یا گروهی که پایش ایستاد داشته. من ندیدم و نفهمیدم اگر داشته یعنی. هر کس آزاد است انتخاب کند اما مجبور است پای انتخابش بایستد و هر چه نامت بلند تر تاوانت سخت تر. ما از مرضیه نزدیک به دو دهه محروم شدیم . من از این دلتنگم و هر چه به انتخاب او احترام بگذارم نمی توانم این دلتنگی را پنهان کنم. من هم پنهان نمی کنم که دشمن بزرگ من تعصب است و هر فرقه و مسلک و تفکری که تعصب کور و بت سازی و تبعیض را دامن می زند. اما ما سیاست را تحویل کسی نداده ایم رفیق. به عقل و توان خودمان می گوییم و می جنگیم و چوبش را می خوریم. من به انتخاب مرضیه احترام می گذارم رفیق. همان قدر که به تصمیم مردمی که تصمیم او را نپسندیدند. ما خواننده محبوب کم نداریم. کاش واکنش کور کم داشته باشیم. موفق باشی و ممنون
فرجام
اکتبر 15, 2010 at 1:51 ق.ظ.
لایک ِ شدید به این پاسخ
سارا
اکتبر 15, 2010 at 9:54 ق.ظ.
این پست رو خیلی دوست داشتم بخاطر تعادلی که در تک تک جملاتش وجود داره… هرچند من خواننده تازه ی اینجام و نمیتونم بگم تعادل فقط در این پست وجود داره یا داشته!
فلور
اکتبر 15, 2010 at 8:30 ب.ظ.
امشب به بر من است و آن مایه ی ناز …
مرضیه مرا بیاد مادر هم میاندازد که در عنفوان جوانی با زمزمه هائی از ترانه های خوانده شده توسط او به کارهای خانه و آشپزی می پرداخت ! صدایش جوان و رسا بود اون موقع ها … مادرم را می گویم …
حیف شد . همیشه چقدر زود دیر می شود !
امشب شب مهتابه حبیبم رو می خوام
حبیبم اگر خوابه طبیبم رو می خوام
میشه شبی مهتاب باشه و تو بیاد این ترانه ی زیبا و صدای قشنگی که خوندتش نیفتی ؟؟!!
بعضی ها هیچ وقت نمی میرند دوست عزیز .
خوب باشین
Khatereh
اکتبر 16, 2010 at 2:17 ب.ظ.
نون ِ دلتنگی کجاست؟
سارا
اکتبر 25, 2010 at 6:41 ق.ظ.